مبنا قراردادن قصص قران بر خرق عادت
به نام خدا
موضوع : مبنا قراردادن قصص قران بر خرق عادت
منبع : www.balagh.net
تهیه کننده : مسعود قیم
آیا ضرورت دارد که در تمام داستان هاى قرآن مبنا را بر خرق عادات بودن بگذاریم و بر این اساس، آن را استثنا کنیم؟
سید قطب بین داستان هاى قرآن تفکیک قائل نمى شود و در همه آنها اصل را بر خرق عادت بودن مى گذارد. و این را، هم در عمل وهم در بیان اصول نشان مى دهد. اما آیا چنین ضرورتى وجود دارد؟ شاید بتوان داستان ها را به شرح ذیل دسته بندى کرد.
داستان هاى قرآن بسیارند و اگرچه همه آنها به بیان امرى خارق العاده مى پردازند، اما مى توان آنها را براساس موضوعى که این امر خارق العاده براى تحقق آن، عرضه شده، به چند دسته تقسیم کرد.
دسته اول، معجزات پیامبرانند؛ امور خارق العاده اى که به عنوان نشان صدق رسالت پیامبران بر مردم عرضه مى شوند. ناقه حضرت صالح، ید بیضا و عصاى حضرت موسى و معجزات حضرت عیسى در شفاى امراض و زنده کردن مردگان، نمونه هایى براى این دسته اند.
دسته دوم، امور خارق العاده اى که به عنوان برهانى ویژه اقامه شده اند؛ مانند آن چه در داستان عزیر روى مى دهد و مانند ماجراى چهارکبوتر حضرت ابراهیم که برهانى بر حشر هستند.
دسته سوم؛ امدادهاى غیبى و عذاب هاى الهى هستند؛ وقایع غیرمعمولى که براى یارى مؤمنان رخ مى دهند و آن چه عقوبتى بر کفر و عصیان به شمار مى آید. سرگذشت بنى اسرائیل از این گونه حکایت ها بسیار دارد. شاید بتوان انزال )منّ والسّلوى( و ظهور دوازده چشمه و نیز شکافتن دریا را از جمله امدادهاى آن، و مسخ گناهکاران و نیز عذابى را که برقوم فرعون، پى در پى فرود آمد، از موارد عذاب آن به شمار آورد. داستان اصحاب کهف و در مقابل، داستان اصحاب فیل، نمونه اى دیگر از آن است. امداد رساندن ملائکه در روز بدر نیز نمونه اى زنده البته در زمان ظهور اسلام ازاین دسته خرق عادات است.
دسته چهارم، امورى هستند که در تحت هیچ یک از سه دسته قبل قرار نمى گیرند؛ یعنى وقایعى غیرمعمول و توانایى هایى فوق العاده. قواى خارق العاده اى که حضرت سلیمان از آن برخوردار است، نه گواه رسالت او، نه امداد غیبى و نه برهانى ویژه است. قرآن چنین توانایى هایى را به حضرت داود و ذوالقرنین نسبت مى دهد. تعبیرقرآنیِ )نفاثات فى العقد( نیز بر تأثیرگذاریِ نیروهایى ناشناخته اشاره دارد.
اگرچه نمى توان این دسته بندى را کامل و جامع دانست، اما تنها کوششى است براى ارائه الگویى جهت تفکیک داستان هاى قرآن و تمیز نهادن بین آنها. شک نیست که در مورد دسته اول، یعنى معجزات پیامبران، اصل بر خارق العاده بودن است حتى اگر لفظ تحمل غیر آن را داشته باشد؛ زیرا معجزه با غیر آن تحقق نمى یابد. اما آیا در موارد دیگر هم مى توان ضرورت آن را اثبات کرد؟ در این صورت ضرورتى براى اعتقاد به چنین مبنایى وجود ندارد و حکم آن، حکم همه آیات قرآن است. در محدوده ظاهر آیه، همه معانى مساوى اند و ترجیح هر یک، به اقامه دلیل و ارائه قرینه نیاز دارد. و در این موارد نمى توانیم با تمسک به این مبنا محدوده خاصى براى معنا معین کنیم.
این کار هم نه مقید کردن مشیت خداوند است، نه قیاس او به بشر، نه غیب زدایى و نه علم زدگى، بلکه برخوردى روشمند است با قرآن و کوششى براى درک بهتر کلام خدا. کوششى که نشان مى دهد کلام خداوند را بزرگ مى شماریم و خود را در ساحل این اقیانوس بى پایان حکمت و دانش بى بهره مى یابیم و مى کوشیم تا از این ظاهر ساده و عموم فهم آن، حقایق بلند و نکته هایش را دریابیم.
باید از سید قطب پرسید: آیا سرتاسر زندگیِ هریک از ما آزمایش و امتحان نیست؟ اما امتحانى پنهان، نهفته در وقایع روزمره، همراه با تنبیه ها و تشویق ها و ابتلائات و درس ها؛ پس آیا باید تمام صحنه هستى را صحنه خرق عادات دانست؟ آیا باید خداوند را از پیاده کردن مقاصدش، از طریق قوانینى که خود مقرر نموده، ناتوان بدانیم و آیا تمام پدیده ها نسبتى یک سان با خداوند ندارند؟ آیا او بر این باور است که خرق عادات، بر قدرت و تواناییِ خداوند، دلالت بیش ترى دارند؟
بنابراین چه اصرارى است که عذاب هاى الهى و امدادهاى غیبى حتماً از طریق خرق عادات صورت گرفته باشند. البته در اتخاذ هر معنا تحمل ظاهر آیه، اصل است و در این جا نیز استثنایى وجود ندارد. اگر قوم فرعون به بلاهاى مختلف مبتلا مى شوند، اگر اقوامى عذاب مى بینند، اگر گروهى مورد لطف و یارى خداوند قرار مى گیرند و نیز داستان امداد ملائکه در بدر، واقعه اصحاب کهف، عذاب هاى فرعون، مسخ، پدیدار شدن دوازده چشمه و انزال منّ والسّلوى بر قوم موسى، نابودیِ اصحاب فیل و حمل ساره آیا ضرورتى است که تحقق اینها را از طریقى غیرمعمول بدانیم؟ یاریِ خداوند همواره شامل حال مؤمنان و عذاب او همواره در انتظار کافران است، اما نمى فهمند. تأمل در موارد مأنوس تر که ما شناخت و آگاهى بیش ترى از آنها داریم و دریافتن شیوه بیان قرآن در این گونه موارد مى تواند در موارد نامأنوس تر، همچون داستان هاى قرآن، ما را کمک نماید.
در بحث علم، سید قطب به دو نکته اشاره کرد که مى تواند راهنماى ما در این داستان ها باشد. اول آن که اگر خداوند از میان پدیده هاى مختلف طبیعى، برخى را به اشاره کردن برمى گزیند، به این دلیل نیست که این موارد با بقیه پدیده هاى طبیعى تفاوت دارند. ماندن پرندگان در هوا همان قدر بر وجود خداوند دلالت مى کند که راه رفتن بشر بر زمین. بنابراین، علت اشاره به آنها را نه در علل ویژه آن، بلکه درجوانب دیگر آن باید جستجو کرد. آیا این سخنان را نمى توان در مورد داستان هاى قرآن هم گفت؟
دوم آن که قرآن به عنوان یک کتاب دینى با توجه به اهدافى که دارد، تفسیرویژه اى از جهان ارائه مى دهد. یکى از مشخصات این تفسیر آن است که در برخى موارد، وسائط و علل قریب پدیده ها را حذف مى کند و آنها را مستقیماً به خداوند، که بى شک تمامیِ وجود، به او قائم است، و یا به وسائط دورتر نسبت مى دهد. خداوند پرواز پرنده را به خود نسبت مى دهد، اما این بدین معنا نیست که علل قریب و مادى در تحقق آن دخالت ندارند. خداوند مرگ را یک جا به خود و در جایى به فرشتگان نسبت مى دهد. قرآن در جاى دیگر مى فرماید: )وما رمیت اذ رمیت ولکن اللّه رمى(. اگر قرآن این گونه سخن مى گوید، هدف خاص تربیتى از آن دارد، نه آن که مراد، عدم تحقق امور از طریق علل قریب آنها و تحقق آنها بى واسطه از سوى خداوند باشد. آیا همین سخن را در تفسیر بسیارى از داستان هاى قرآن نمى توان گفت؟ آیا تفسیر قرآن از جنگ بدر، یکى از این موارد نیست؟ یا این که اگر خداوند تصریح مى کند که بنده اى از بندگانش یا یکى از پیامبرانش نه از آن جنبه که به رسالت مربوط است، از علمى برخوردار است و این بهره مندى را به خود نسبت مى دهد، آیا باید آن را یک امر خارق العاده و غیر
معمول بدانیم؟ البته این بدان معنا نیست که آنها حتماً در به دست آوردن آن علم، کوشش و تلاش کرده باشند، بلکه اینها نیز همسنخ درک و هوش هستند، که افراد بشر در برخوردارى از آنها و نیز در برخوردارى از زیبایى و قدرت جسمانى و قواى روحانى متفاوتند. نبوغ تمامیِ نوابغ، علم تمامیِ دانشمندان، ایمان همه مؤمنان از جانب خدا است. علم حضرت داود و حضرت سلیمان و ذوالقرنین را شاید بتوان این گونه تفسیر کرد.
داستان هاى قرآن سراسر نکته اند و سخن گفتن از آنها بررسیِ مستقل هر یک از آنها را مى طلبد و ما را چاره اى نیست جز آن که به همین مقدار بسنده کنیم.